(رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.) چه چیزی را با تابستان مرتبط می‌دانید؟ در ورودی از شما پرسیده شد که اگر به سمت چتر بروید و بلافاصله برای کوکتل توقف نکنید، کاملاً اشکالی ندارد. اما سوال این بود که چه چیزی را با تابستان مرتبط می‌دانید؟ البته، من نمی‌دانم شما شخصاً چه پاسخی دادید. پاسخ‌های شما اکنون به خوبی زیر چتر آویزان هستند و می‌توانید نگاهی دوباره بیندازید و ببینید دیگران چه پاسخ‌هایی داده‌اند. اما توجه داشته باشید: هفته گذشته سوال متفاوتی پرسیدیم. تعجب نکنید که چرا مواردی ذکر شده که با سوال مطابقت ندارند: تابستان را با چه چیزی مرتبط می‌دانید؟ من تابستان را با احساس سبکی مرتبط می‌دانم. فکر می‌کنم در تابستان خیلی ماجراجوتر از زمستان هستم. من همیشه وقتی دوباره باران می‌بارد خوشحال می‌شوم و با خودم فکر می‌کنم، عالی است، آنوقت می‌توانم نتفلیکس تماشا کنم و حتی لازم نیست بیرون بروم. در تابستان، احتمال اینکه الهام بگیرم کاری انجام دهم بیشتر است. همچنین احتمال اینکه در تابستان قدم‌های بیشتری بردارم بیشتر است. برای من، تابستان حال و هوای سبک‌تری دارد. و من معتقدم که تابستان زمان خوبی برای رویاپردازی نیز هست. راستش را بخواهید، من خیلی اوقات به چیزی که می‌خواهم بگویم عمل نمی‌کنم، اما آن تصویر را در ذهنم دارم. تابستان، روی چمنزاری دراز کشیده‌ای، شاید در مرکز سبزه—لازم نیست زیاد بروم. وقتی چمن‌ها اینقدر بلند هستند، همانجا دراز می‌کشی و به نحوی به آسمان آبی نگاه می‌کنی و رویا می‌بینی. من به نحوی آن حس تابستان را با این ایده که تابستان زمان خوبی برای رویاپردازی است، مرتبط می‌دانم. و امروز، ما درباره رویاها صحبت می‌کنیم. نه به طور اتفاقی، بلکه به این دلیل که معتقدم تابستان زمان خوبی برای رویاپردازی است. در عین حال، می‌دانم که احتمالاً همه شما رویاها را با چیزهای مثبت مرتبط نمی‌دانید. کابوس‌هایی هم وجود دارند. خواب‌هایی هم هستند که شما را می‌ترسانند. خواب‌هایی که در آن‌ها نمی‌گویید «واقعاً زیبا بود، تابستان، آفتاب، چمنزار»، بلکه شاید خواب‌هایی ببینید که در آن‌ها اتفاق بدی برای یکی از عزیزانتان می‌افتد. خب، کابوس‌ها، رویاهای منفی. و همچنین می‌توانید رویاها را به عنوان ایده‌های دیوانه‌وار منفی توصیف کنید. اوه، این فقط خیال‌پردازی است. این فقط یه چرت و پرته. امروز می‌خوام رویاها رو مثبت ارزیابی کنم، یا در مورد رویاهای خوب، خوب و مثبت صحبت کنم. برای من، رویاها ارتباط زیادی با رسیدن به اهداف یا حتی داشتن اهداف به طور کلی دارن. من آرزو دارم به جایی برسم. در پاسخ به این سوال که چه آرزویی دارید؟ من آرزو دارم یک کتاب کودک منتشر کنم. این یک هدف است، چیزی که می خواهید به آن برسید. و بعد، اگر به کتاب مقدس نگاه کنید، حداقل یک دسته دیگر از رویاها وجود دارد. و من آن را به راحتی پیدا نمی‌کنم. و این همان دسته‌ای است که پترا همین الان در موردش خواند. چون در این داستان یعقوب، داستان درباره یعقوب است که خدا را در خواب تجربه می‌کند. خدا با او صحبت می‌کند. او خواب می‌بیند که بهشت ​​باز می‌شود، نردبانی به بهشت ​​آنجاست، و فرشتگان بالا و پایین می‌روند، و به اصطلاح، در بالای نردبان، خدا آنجاست و با او صحبت می‌کند. این یک مواجهه با خداست، یک تجربه با خدا در خواب. و ما این را در چندین جای کتاب مقدس می‌یابیم: که خواب‌ها جایی برای تجربه کردن خدا، برای مواجهه با خدا هستند. از یک طرف، این کاملاً زیباست. اما متوجه شده‌ام که واقعاً با این نوع خواب‌ها مشکل دارم. یا وقتی متون کتاب مقدس مثل این‌ها را می‌خوانم، کمی احساس تشنج و انقباض در درونم می‌کنم. و با خودم فکر می‌کنم، بله، اما. من شخصاً کسی را نمی‌شناسم، اما فکر می‌کنم همه ما این داستان‌ها را می‌شناسیم - یا بهتر بگویم، آنها داستان نیستند، بلکه واقعیت هستند - که در آن مردم کارهای واقعاً بدی انجام می‌دهند زیرا معتقدند خدا چیزی به آنها گفته است. جایی که مردم می‌گویند: "خدا در خواب به من گفت که در بدترین حالت، باید مردم را بکشم." من این را می‌گویم چون فکر می‌کنم ملاقات با خدا در خواب واقعاً زیباست. اما برای من، یک خطر هم وجود دارد، چون قضاوت کردن خیلی سخت است: آیا من این کار را کردم، یا آن شخص آن را تصور کرده، یا واقعاً خدا بوده است؟ ما همیشه باید این را از خودمان بپرسیم. وقتی چیزی را درخواست می‌کنیم و بعد اتفاق می‌افتد، می‌توانیم بگوییم، خدایا شکرت. می‌توانیم بگوییم، شاید فقط خوش‌شانس بوده‌ایم. اما وقتی خواب می‌بینیم که خدا چیزی به ما می‌گوید، فکر می‌کنم یک خطر نهفته وجود دارد که ممکن است خدا نبوده باشد. به همین دلیل است که این خطبه امروز از همه ما التماس نمی‌کند که مانند یعقوب بر نردبان بهشت، رویای خدا را ببینیم. در عوض، می‌خواهم رویاپردازی با خدا را تشویق کنم. منظورم این نیست که آنچه یعقوب تجربه کرد، یا اگر شما تجربه کردید، بی‌ارزش جلوه دهم. عالی است، نمی‌خواهم بگویم که وجود ندارد یا بد است. فقط دارم میگم، دارم به طور فزاینده‌ای محتاط میشم چون ارزیابیش خیلی سخته. و این چیز دیگه‌ای که می‌خوام در موردش باهات صحبت کنم ارزیابیش سخت نیست؛ خیلی ساده‌تر و واضح‌تره، و به همین خاطر دارم در موردش حرف می‌زنم. رویای شما چیه؟ در نظرسنجی مِنتی‌مِتِر، فکر می‌کنم بزرگترین چیز در این بین، صلح بود. بزرگترین چیز همان چیزی است که اکثر شما به آن اشاره کرده‌اید. اگر رویای صلح را در سر دارید، پس رویای صلح با خدا را در سر بپرورانید. اگر رویای انتشار کتاب کودکان را در سر دارید، پس رویای دستیابی به آن هدف را با خدا در سر بپرورانید. بنابراین وقتی می‌گویم کمتر درباره خدا رویاپردازی کنید و بیشتر با خدا رویاپردازی کنید، منظورم این است که او را به رویاهایمان بیاوریم، بگذاریم بخشی از رویای ما شود، بگوییم: «خدایا، این رویای من است، می‌خواهم با تو به آن برسم.» شاید شناخته‌شده‌ترین فرد مسیحی در مورد رویاها و رویاپردازی با خدا، به گمان من، مارتین لوتر کینگ باشد. من یک رویا دارم. یکی از معروف‌ترین سخنرانی‌ها در این مورد مربوط به مارتین لوتر کینگ است که می‌گوید در ذهنش تصویری از یک جامعه‌ی متفاوت داشته است. او گفته است: «من رویایی دارم که چگونه جامعه‌ی ما می‌تواند بهتر باشد.» این ایده‌ی دیوانه‌واری نبود؛ امکان‌پذیر بود. راستش را بخواهید، آسان نبود و اینطور نبود که همه بگویند: «بله، حتماً، فردا این کار را انجام می‌دهیم.» این یک ایده دیوانه‌وار نبود. این یک رویا به معنای یک هدف بود. این یک رویا به معنای "من ایده‌ای دارم که چگونه دنیای ما می‌تواند بهتر شود" بود، و مارتین لوتر کینگ این رویا را با خدا زندگی کرد. او اساساً خدا را وارد تصویر کرد. او نگفت "من رویایی دیدم و خدا به من گفت که این یا آن کار را انجام دهم." در عوض، ایمان او به خدا کاملاً به او قدرت داد تا برای رسیدن به این رویا تلاش کند. او احساس قدرت می‌کرد که این رویا در اراده خداست. منظور من از رویاپردازی با خدا همین است. و اگر تابستان واقعاً زمان خوبی برای رویاپردازی است، همانطور که ادعا کرده‌ام، پس معتقدم تابستان نیز زمان خوبی برای رویاپردازی با خدا است. چون اینجا و اکنون است، امروز لحظه خوبی برای رویاپردازی با خداست. رویای من، که وقتی از من پرسیده شد، فوراً به ذهنم رسید، یک رویا است. خب، من و تریکسی، هفته پیش گفتم، فکر کنم شش یا هفت سال است که با هم هستیم. هشت سال یا بیشتر است. بعداً از تریکسی یک بچه کوچک گرفتم. گوش کن، ما خیلی بیشتر با هم بوده‌ایم. خب، حدود هشت سال پیش، ما همدیگر را دیدیم، و تریکسی از من پرسید که چه آرزویی دارم، چه کار می‌کنم، و من تقریباً گفتم که خواب می‌بینم وقتی بازنشسته شوم، در خانه‌ای کنار دریاچه باشم و کلی بچه دور و برم بدوند. نوه‌ها، بچه‌های خودم. برای مقایسه، شاید آهنگ «خانه کنار دریاچه» از پیتر فاکس، اگر آن را بشناسید. بله، لازم نیست حتماً ۲۰ سال یا هر چه می‌گویند باشد، اما من این تصویر را در ذهنم دارم که وقتی بالاخره به سن بازنشستگی برسم، یک خانواده‌ی پر جنب و جوش در اطرافم خواهم داشت. و این واقعاً رویای من است. اما هنوز مدتی برای کار کردن دارم، مدتی طول خواهد کشید تا به آنجا برسم. اما این رویا در حال حاضر بر واقعیت من تأثیر می‌گذارد. به عبارت ساده، هر چه کمتر به تریکسی و خودم اهمیت بدهم، یا پسرمان لئو را در اولویت قرار دهم، احتمال اینکه رویایم در دوران بازنشستگی به حقیقت نپیوندد، بیشتر می‌شود. زیرا، مسلماً، اگر اکنون آنها را نادیده بگیرم، احتمال اینکه یک خانواده شاد باشیم و در دوران بازنشستگی شاد باشیم، کاهش می‌یابد. این را می‌گویم چون رویاها ممکن است دور باشند، اما این بدان معنا نیست که تأثیر عمیقی بر اینجا و اکنون ما ندارند. ممکن است رویای چیزی را ببینید که واقعاً فقط در دوردست‌ها قابل دستیابی باشد، اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که چیزی را در اینجا و اکنون شما تغییر می‌دهد، یا حداقل می‌تواند چیزی را تغییر دهد. به نظر من، چند چیز وجود دارد که گاهی اوقات مانع از رویاپردازی ما می‌شود. یک دلیلش این است که خیلی دور است. من ترجیح می‌دهم با گام‌های کوتاه‌تر و کوچک‌تر فکر کنم. گاهی اوقات این شک‌ها یا نگرانی‌ها یا ناامنی‌های خودم است. اغلب، این دیگران هستند که ممکن است بگویند: «این چه نوع رویایی است؟ یک چیز درست و حسابی یاد بگیر و از خیال‌پردازی در مورد چیزهایی که به هر حال نمی‌توانی به آنها دست یابی، دست بردار.» چیزهای زیادی وجود دارد؛ می‌تواند تقصیر ما باشد، می‌تواند تأثیرات بیرونی باشد. اما من معتقدم کسی وجود دارد که ما را از رویاپردازی باز نمی‌دارد، و آن خدای کتاب مقدس است. من معتقدم که خدای کتاب مقدس در ابتدا رویاها را تأیید می‌کند، به این دلیل ساده که رویاها تقریباً همیشه آغاز تغییر مثبت هستند. من معتقدم که رویاها برای ما شخصاً و همچنین برای ما به عنوان یک جامعه بسیار مهم هستند، زیرا رویاها نقطه شروع تغییر هستند. به عنوان مثال، مارتین لوتر کینگ آنچه را که هست دید، اما همچنین آنچه را که می‌توانست باشد دید. این «من رویایی دارم» او بود و منجر به یک تغییر مثبت، اساسی و بسیار بزرگ شد. حالا، فکر نمی‌کنم همه ما مارتین لوتر کینگ باشیم، بنابراین لازم نیست همه ما دنیا را تغییر دهیم، اما وقتی به کتاب مقدس نگاه می‌کنیم، در مورد خدایی می‌خوانم که جهانی بسیار خوب می‌خواهد. عیسی آن را پادشاهی خدا یا پادشاهی بهشت ​​می‌نامد، و عیسی به جهان می‌آید و می‌گوید: «مردم، پادشاهی خدا نزدیک است.» و سپس برخی از مردم می‌پرسند: «آیا آن برای من دیرتر است؟» یا «چه زمانی خواهد بود؟» و عیسی توضیح می‌دهد و می‌گوید: «آن از قبل اینجاست.» پادشاهی خدا چیزی نیست که زمانی که یونس به سن بازنشستگی می‌رسد، اتفاق بیفتد. این چیزی نیست که ما اکنون اینجا زندگی کنیم و روزی پادشاهی بهشت ​​​​بیاید. در عوض، عیسی می‌گوید که پادشاهی خدا از قبل وجود دارد و من معتقدم که این شبیه نردبان یعقوب به بهشت ​​​​است. زیرا همانطور که یعقوب آن را تصور کرد، خواب دید، یا همانطور که گزارش شده است، ارتباطی بین آسمان و زمین وجود دارد. در این مکان، قطعه‌ای از بهشت ​​​​روی زمین ایجاد می‌شود. و دقیقاً به همین دلیل است که من معتقدم منظور عیسی این است که پادشاهی بهشت ​​​​می‌تواند از قبل در اینجا و آنجا، هر کجا که یک دنیای بسیار خوب ایجاد شود، یا هر کجا که یک دنیای بهتر ایجاد شود، ظاهر شود. خدا جهان را می‌آفریند و می‌گوید که بسیار خوب است. سپس اتفاقی در کتاب مقدس می‌افتد که کتاب مقدس آن را گناه می‌داند، که دیگر خیلی خوب نیست و عیسی می‌گوید، اما خدا از این طرح دست نکشید. او نگفت، بله، این شرم‌آور است، بیایید فعلاً فقط یک دنیای خوب داشته باشیم. در عوض، هدف خدا یک دنیای بسیار خوب است و رویاها آغاز تغییر هستند تا دنیای بهتری وجود داشته باشد. به همین دلیل است که من معتقدم خدا علاقه زیادی به رویاپردازی ما دارد. بله، گاهی شاید بزرگ، گاهی شاید خیلی بزرگ، اما بهتر است که خیلی بزرگ رویا ببینیم تا اینکه اصلاً رویا نبینیم. و به همین دلیل است که من معتقدم وقتی صحبت از رویا می‌شود، خدا علاقه زیادی به رویاهای ما دارد زیرا می‌خواهد دنیای مثبت‌تری را با ما خلق کند. برای من، رویا دیدن با خدا به معنای درک رویاها به عنوان مکانی برای مواجهه با خداست، هرچند شاید همیشه مانند یعقوب در یک تجربه بسیار مستقیم و شخصی از خدا، مواجهه با خدا، نباشد. بلکه رویاها مکانی هستند که خدا با امیدها و آرزوهای ما روبرو می‌شود، یا جایی که ما به آنها اجازه می‌دهیم با خدا روبرو شوند. در رویاهای ما، خدا با آنچه واقعاً برای ما مهم است روبرو می‌شود. این به آن معنا نیست که همه چیز خوب یا حتی بی‌نقص خواهد بود، اما به این معناست که من دیگر با امیدهایم، با آرزوهایم، با آنچه در سر دارم تنها نیستم. رویاپردازی با خدا یعنی رویای پادشاهی خدا را در سر دارم. من در خواب می‌بینم که در دنیای من نیز نوعی نردبان به سوی آسمان فرود خواهد آمد و فرشتگان از آن بالا و پایین خواهند رفت و تکه‌ای از آسمان بخشی از زمین خواهد شد. رؤیاهایی که با خدا داریم، راه فراری از واقعیت خودمان نیستند. و ما را نسبت به آنچه هست کور نمی‌کنند، بلکه ما را شجاع‌تر می‌کنند تا آنچه را که هنوز نیست، خلق کنیم. ما اینجا فقط گزیده‌ای کوتاه از نوشته‌های یعقوب را خوانده‌ایم، اما کل داستان این است که یعقوب واقعاً خرابکاری کرد. او در حال فرار است، و اساساً به خانواده‌اش خیانت می‌کند. این واقعاً لحظه‌ی برجسته یا داستان برجسته نیست. یعقوب در واقع تقریباً به آخر خط رسیده است، و در این موقعیت، لحظه‌ی بهشتی خودش را تجربه می‌کند، و خدا با او ملاقات می‌کند و می‌گوید: «من با تو هستم، برای تو نقشه‌هایی دارم، چیزی برای تو در نظر گرفته‌ام.» و من معتقدم که می‌توانیم از این داستان این نکته را نیز برداشت کنیم که اگر خدا در این لحظات با یعقوب روبرو شد، پس در تمام لحظاتی که فکر می‌کنیم «قطعاً نه الان» با ما نیز روبرو خواهد شد. بنابراین، الان قطعاً زمان خوبی برای رویاپردازی نیست. من خیلی ضعیف هستم، خیلی خرابکاری کرده‌ام، قدرتش را ندارم. من معتقدم که خدا ما را تشویق می‌کند، حتی در خواب‌ها، دقیقاً در آن لحظاتی که با خودمان فکر می‌کنیم: «تابستان آینده دوباره خواب خواهم دید.» شاید شما روی یک خواب نشسته‌اید، شاید خوابی را با خود آورده‌اید، شاید چیزی نوشته‌اید و فکر کرده‌اید: «خب، حالا که می‌دانم موضوع چیست، چیز متفاوتی می‌نویسم.» شاید امروز لحظه خوبی باشد که این خواب را در درون خود بیرون بکشید و بگویید: «خدایا، این خواب من است.» این در مورد اطلاع دادن به خدا نیست؛ البته، او می‌داند که شما در مورد چه چیزی خواب می‌بینید. همانطور که ما برای اطلاع دادن به خدا دعا نمی‌کنیم، لازم نیست به او بگوییم چه اتفاقی دارد می‌افتد. در عوض، ما وارد یک رابطه می‌شویم و می‌گوییم: «می‌خواهم این خواب را با تو ببینم.» در حالت ایده‌آل، به همه شما یک دستگاه حباب‌ساز، یک دستگاه حباب‌ساز دستی، داده شده است و ایده این است که آکمی بنوازد و تریکسی از آهنگ بعدی درست بخواند. می‌توانید با آن همخوانی کنید، اما شاید بتوانید از موسیقی برای رویاهای شخصی خودتان هم استفاده کنید. و بله، این فقط یک تصویر است، اما حباب‌های صابون نمادی از شما هستند که رویاهایتان را به خدا می‌گویید و می‌گویید، این رویای من است، اینها رویاهای من هستند. این فقط یک نماد است، حباب‌های صابون می‌ترکند و بعد نمی‌دانم با تصویر چه می‌کنید، اما این در مورد چیزی است که در درون شما خفته است، آنچه در سر دارید، برای شما شخصاً، برای ما به عنوان یک جماعت، برای ما به عنوان یک منطقه، به عنوان یک شهر، به عنوان یک کشور، به عنوان یک جامعه، که شما "من رویایی دارم" خودتان را بیرون می‌کشید و آن را به خدا می‌رسانید. زیرا من معتقدم وقتی صحبت از تبدیل این جهان به جهانی بهتر می‌شود، هیچ مکان بهتری، هیچ فرد ارتباطی بهتری از خدای کتاب مقدس وجود ندارد. و رویاها آغاز یک دنیای بهتر هستند، رویاها آغاز یک دنیای بسیار بهتر هستند. و وقتی رویای لحظاتی مانند نردبان یعقوب را در سر می‌پرورانید، معتقدم که این کار با تمرکز کمتر بر رویای خدا و بیشتر با او شروع می‌شود. با در نظر گرفتن این موضوع، با خدا رویا ببینید! رویاپردازی کنید، آنگاه به بخش فعالی از آنچه کتاب مقدس بهشت ​​روی زمین می‌نامد، تبدیل خواهید شد. در مکاشفه، آخرین کتاب از کتاب مقدس، آمده است که بهشت ​​در مقطعی به زمین خواهد آمد. نمی‌گوید که زمین از بین خواهد رفت و سپس یک انفجار رخ خواهد داد، یا اینکه ما با هایپرلوپ به جایی دیگر و به دنیای جدید و شگفت‌انگیز دیگری خواهیم رفت. در عوض، کتاب مقدس می‌گوید که بهشت ​​در همه جای زمین وجود خواهد داشت. و عیسی می‌گوید که اینطور نخواهد بود، بلکه بهشت ​​ذره ذره روی زمین توسعه خواهد یافت. و به همین دلیل است که اگر هر یک از شما در مورد این دنیای بسیار خوب، حتی اگر فقط بخش کوچکی از آن باشد، رویاپردازی کنید، بیهوده نیست، یا شاید اتلاف وقت نباشد. بنابراین این یک التماس بزرگ، یک دعوت بزرگ است که از زمان حال برای رساندن رویاهایتان به خدا استفاده کنید و بگویید، من می‌خواهم دنیای بسیار خوبی را با شما روی این زمین داشته باشم. حالا می‌توانید دستگاه‌های حباب‌ساز دستی‌تان را بیرون بیاورید، و ما هم با دستگاه حباب‌ساز اتوماتیک از شما حمایت خواهیم کرد. با این حال، می‌توانید با ما آواز بخوانید. ما بیشتر خواهیم خواند. (رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.)