(رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.) فردا صبح گوشی‌تان را روشن می‌کنید، و به احتمال زیاد تعداد زیادی از ما از قبل یک اعلان فوری داریم، نوعی اطلاعات اولیه در مورد اینکه در جایی چه چیزی در حال سوختن است، چه کسی در فاجعه‌ای گرفتار شده است. بنابراین، حتی قبل از اینکه اولین فنجان قهوه‌تان را بنوشید، یا در مورد من، اولین فریتز-کولا (نوعی نوشیدنی الکلی) خود را بنوشید، فاجعه جهانی از قبل بر ما نازل شده است. در جایی تیراندازی رخ می‌دهد، در جایی جنگلی در حال سوختن است، در جایی رسوایی جدیدی در حال وقوع است. شاید لحظاتی هم در زندگی شما وجود داشته باشد که بگویید: «دیگر نمی‌توانم این را تحمل کنم. دیگر نمی‌خواهم تحمل کنم، دیگر حتی نمی‌خواهم چیزی در موردش بدانم.» سال ۲۰۲۵ مطمئناً سالی نبود که به عنوان یک دوره نقاهت برای سلامتی در تاریخ ثبت شود. من واقعاً دوست ندارم وقتی مردم شب کریسمس یا روز کریسمس می‌گویند امسال چقدر افتضاح بوده، چون هر سال همین حس را دارم، اما این واقعیت که امسال آرام‌ترین سال تاریخ نبود هم احتمالاً درست است. بعضی وقت‌ها آدم دلش می‌خواهد فرار کند. همه این‌ها برای من زیادی است. دیگر نمی‌خواهم اخبار تماشا کنم، یا حداقل هر روز نه. پس شاید بدانید که ما اغلب دو حالت افراطی داریم که می‌توانیم به آنها بپردازیم. حالت اول این است که رویمان را برگردانیم، یعنی اعلان‌های گوشی را خاموش کنیم، دیگر اخبار تماشا نکنیم، دیگر روزنامه نخوانیم. دارم سعی می‌کنم دیگه هیچ کدوم از این‌ها رو توی ذهنم نگه ندارم. دوم اینکه، ممکنه توی همچین چیزهایی گم بشم. حتی یه اصطلاح فنی یاد گرفتم که تا چند روز پیش نمی‌دونستم، و کنجکاوم ببینم اونجا چه خبره. اسکرول کردن عذاب. منظورم این است که من آنقدر غرق در تلفن همراهم می‌شوم، اخبار بد را می‌خوانم، و در مقطعی شما فقط آنجا نشسته‌اید و احساس پوچی، غرق شدن و به معنای واقعی کلمه خرد شدن از آنچه با آن روبرو می‌شوید را دارید. حالا، عیسی اعلان‌های فوری یا اسکرول کردن عذاب و از این قبیل چیزها ندارد، اما به نوعی، فکر می‌کنم متن خطبه امروز، که در آن عیسی صحبت می‌کند، دقیقاً به همین وضعیت می‌پردازد. ما همین الان متن موعظه، انجیل این یکشنبه، را شنیدیم و من دوباره آن را با ترجمه‌ای متفاوت، یا حداقل گزیده‌هایی از آن، خواهم خواند. در لوقا ۲۱، عیسی می‌گوید که نشانه‌هایی در خورشید، ماه و ستارگان ظاهر خواهد شد. بر روی زمین، ملت‌ها خواهند لرزید؛ آنها از دریای خروشان و امواج آن متحیر و سرگردان خواهند شد. مردم از ترس خواهند مرد. آنها منتظر وقایعی هستند که تمام جهان را فرا خواهد گرفت، زیرا حتی قدرت‌های آسمانی نیز متزلزل خواهند شد. آنگاه همه خواهند دید. پسر انسان با قدرت و جلال عظیم بر ابری خواهد آمد. اما شما باید در آغاز این ماجرا راست بایستید و سرهایتان را بالا بگیرید. رستگاری شما به زودی فرا می‌رسد. سپس عیسی برای مردم مَثَلی آورد. به درخت انجیر یا تمام درختان دیگر نگاه کنید. وقتی می‌بینید که برگ می‌دهند، می‌دانید که تابستان تقریباً از راه رسیده است. شما نیز چنین هستید. وقتی همه این چیزها را که اتفاق می‌افتد ببینید، آنگاه خواهید دانست که پادشاهی خدا نزدیک است. آمین، به شما می‌گویم. این نسل قبل از وقوع همه این اتفاقات نخواهد مرد. آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من هرگز از بین نخواهند رفت. سه نظر من در مورد این متن موعظه. اولی را ببینید. به نظرم عیسی اینجا به طرز چشمگیری صادقانه صحبت می‌کند. او نمی‌گوید که اوضاع آنقدرها هم بد نیست. او تصویر رمانتیک ظهور مسیح را با آتش و صداهای ترق و تروق تداعی نمی‌کند. او به روشنی و بدون ابهام می‌گوید که اوضاع متزلزل خواهد شد، متزلزل خواهد شد، برای شما ویرانگر خواهد بود. مردم خواهند ترسید، ترسی که به حق هم هست. و این اولین نکته‌ی حیاتی برای من است. به عنوان مسیحی، ما فراخوانده شده‌ایم که رویمان را برنگردانیم. نه حتی در ایام ظهور، نه حتی در کنار آتش، حتی وقتی کریسمس نزدیک است و ممکن است ترجیح دهیم به راحتی خانه‌های خودمان پناه ببریم. ایمان به این معنی نیست که من هیچ کاری با هیچ کدام از اینها ندارم. من فقط آرامش و سکوت، شمع، زنگوله و همین را می‌خواهم. ایمان، قبل از هر چیز، یعنی با دقت نگاه کردن. ببین چه چیزی آزارت می‌دهد. ببین چه چیزی تو را در خود غرق می‌کند. ببین در این دنیا چه می‌گذرد، و همچنین در زندگی خودت چه اتفاقی ممکن است بیفتد. به جنگ‌ها، به بحران‌های اقلیمی، به فرار مردم، به تنش‌های سیاسی، به خستگی، ترس، اضطراب از آینده، به موقعیت‌هایی که خودتان ممکن است فکر کنید، «من حتی نمی‌دانم چطور ممکن است این اتفاق خوب بیفتد» نگاه کنید. عیسی هیچ‌کدام از این‌ها را نادیده نمی‌گیرد. او از آن‌ها نام می‌برد. او دنیا را جدی می‌گیرد. برای من، این یعنی شاید «آدونت» مثل یک دوره آموزشی کوچک باشد: اینکه فجایع، درام‌ها و وضعیت دنیایمان را جدی بگیریم. نه اینکه آن را کم‌اهمیت جلوه دهیم، نه اینکه آن را شیرین جلوه دهیم، نه اینکه وانمود کنیم که به ما مربوط نیست، بلکه به عنوان اولین قدم، نگاه کنیم. حتی به جاهایی که درد می‌کند. و سپس به مرحله دوم برویم. با عیسی نگاه کن. بله، اگر فقط نگاه کنی، اخبار را مصرف کنی، تصاویر و گزارش‌ها را بگردی، فکر می‌کنم احتمال زیادی وجود دارد که خودت را گم کنی. شجاعتت را از دست بدهی، که حتی ممکن است خودت را در همه چیز گم کنی. ما به عنوان مسیحی، فقط نگاه نمی‌کنیم، بلکه با عیسی نگاه می‌کنیم. ما با عیسی به این جهان نگاه می‌کنیم. و من فکر می‌کنم این تفاوت بسیار بزرگی ایجاد می‌کند. اگر تنها به آن نگاه کنم، ممکن است خیلی زود احساس ضعف کنم. در هر صورت کاری از دستم بر نمی‌آید. چقدر همه چیز وسیع است و من چقدر کوچک؟ در هر صورت بی‌فایده است. مهم نیست چه کار می‌کنم، چه فکر می‌کنم، یا چقدر در مورد آن نظر می‌دهم، اگر با عیسی نگاه کنم، می‌توانم باور کنم که در آنچه می‌بینم تنها نیستم. حداقل، عیسی نیز آن را می‌بیند. او بار را به دوش می‌کشد، با من می‌بیند. شاید او عمیق‌تر و فراتر از من می‌بیند. و شاید این، بخشی از ناتوانی شما را نیز از بین ببرد. چون «من نمی‌توانم ادامه دهم» تبدیل می‌شود به «من نمی‌توانم ادامه دهم، اما عیسی هنوز می‌تواند کارهای بیشتری انجام دهد.» و وقتی با عیسی نگاه می‌کنم، می‌توانم آگاهانه تصمیم بگیرم که اصلاً نگاه نکنم. نه از روی بی‌تفاوتی، بلکه از روی اعتماد. عیسی هنوز دارد نگاه می‌کند. باشه، هی عیسی، برای امروز به اندازه کافی دیدم. گوشی‌ام را کنار می‌گذارم. این برای من خیلی زیاده. الان خاموشش می‌کنم، اما مطمئنم که به جستجو ادامه خواهی داد. فکر می‌کنم هنگام جستجو، و هنگام جستجو با عیسی، کاملاً حیاتی است که حس محدودیت نیز وارد عمل شود. شما دنیا را به شانس واگذار نمی‌کنید، بلکه می‌گویید: «آن را به عیسی واگذار می‌کنم.» جایی که دیگر نمی‌توانم تحمل کنم، ممکن است کناره‌گیری کنم، اما می‌گویم: «من ایمان دارم که عیسی هنوز در حال تماشا است.» و از این نگرش، تماشا کردن با عیسی، سه گام بسیار مشخص برای من برمی‌خیزد. اول اینکه ما مصرف اخبار خود را محدود می‌کنیم، نه از روی ترس، بلکه از روی اعتماد. اینکه آگاهانه بگوییم: «من خودم را آگاه خواهم کرد، اما عمداً محدودیت‌هایی برای این سیل اطلاعات تعیین خواهم کرد.» شاید روزی یک بار، آگاهانه با علاقه‌ای واقعی، از اعماق قلبم، با عمیق‌ترین شور و همدلی به اخبار نگاه کنم، اما بعد دوباره آگاهانه بگویم: «حالا، خدای من، دوباره نوبت توست.» پس نگاه کنید، اما نه فقط نگاه کردن؛ با عیسی نگاه کنید، و سپس می‌توانید آگاهانه انتخاب کنید که نگاه نکنید. نکته دوم، وقتی با عیسی نگاه می‌کنیم، این است که تیترها را به دعا تبدیل می‌کنیم. منظورم این است که وقتی با عیسی نگاه می‌کنید، لازم نیست در آن تیتر منفی متوقف شوید. سپس می‌تواند به یک دعای شفاعتی تبدیل شود. از یک «ای خدا، ای خدا، دوباره چه خبر است؟» ممکن است به یک «خداوندا، رحم کن» یا یک «عیسی، تو هم آن را می‌بینی» تبدیل شود. من خودم نمی‌دانم چه کار کنم، اما از شما می‌خواهم، هر کاری که ممکن است انجام دهید. آنجا باشید، دلداری دهید، محافظت کنید، تغییر دهید. زیرا اگر فقط روی فاجعه تمرکز نکنید، ناتوانی بر شما غلبه نخواهد کرد؛ در عوض، اساساً ناتوانی خود را بر عهده می‌گیرید و آن را بر عیسی مسیح می‌اندازید و می‌گویید: «من به تو ایمان دارم که می‌توانی.» بنابراین، نه فقط با نگاه تحلیلی به مسائل، بلکه با نگاه دعاگونه به آنها، تبدیل تیترها به دعا. و نکته سوم، اگر با عیسی به مسائل نگاه کنیم، این است که ممکن است شجاعت انجام کارهای کوچک را پیدا کنیم. بله، ما می‌گوییم، من تمام دنیا را آشتی نخواهم داد، اما سعی خواهم کرد با عیسی نشانه‌هایی از آشتی را در دنیای خودم ایجاد کنم. اینکه جایی که من کناره‌گیری کرده‌ام، آشتی کنم، یا جایی که من دارم و دیگران کم دارند، سخاوتمند باشم. شاید به سادگی فرستادن یک پیام به کسی و گفتن «من به یاد تو هستم، برای تو دعا می‌کنم.» نمی‌دانم اوضاع چطور بهتر خواهد شد، اما مطمئنم کسی را می‌شناسم که این کار را می‌کند. پس نگاه کنید، بیایید نگاه کنیم، مخصوصاً در ایام ظهور، بیایید با عیسی نگاه کنیم. و سپس، سوم، به بالا نگاه کنید. آخرین جمله در متن خطبه: آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من از بین نخواهند رفت. برداشت من از عیسی این است که او می‌گوید هر چیزی که معمولاً بر اساس آن بنا می‌کنید - قدرت‌ها، سیستم‌ها، اوراق بهادار، بیمه، هر چه - ابدی نیست. وعده‌های من پابرجا هستند، سخنان من به شما پابرجا هستند. شاید بتوان گفت که عیسی می‌گوید، دنیا را جدی بگیرید، اما مرا جدی‌تر بگیرید. عیسی نمی‌گوید: «آروم باش، مهم نیست، من درستش می‌کنم.» یا «بیا، همه چیز به هر حال می‌گذرد، روز خوبی داشته باشی، دوباره به ساحل دریای شمال برو، و ما همه چیز را حل خواهیم کرد.» عیسی می‌گوید: «ببین، دنیا را جدی بگیر، اما آن را جدی‌تر از من نگیر.» منظور از اینکه سخنان عیسی محو نمی‌شوند چیست؟ شاید به این معنی باشد که آنها عزت و کرامتی جاودان می‌بخشند. شما دوست داشته می‌شوید، نه به این دلیل که زندگی‌تان بی‌نقص است، بلکه به این دلیل که خدا به شما وفادار است. شاید برای شما به این معنی باشد که آنها از شما حمایت می‌کنند. بایستید، تا تنها نباشید، تا تنها به نظر نرسید. شاید سخنان عیسی که با شما می‌مانند، سخنان امید باشند. اینکه شر حرف آخر را نمی‌زند، حتی اگر گاهی اوقات اینطور به نظر برسد، و برای مدت بسیار طولانی. شاید سخنان عیسی که در خاطرتان مانده، سخنانی از یک شروع دوباره باشد. اینکه گناه پایان نیست، اما آشتی ممکن است، بخشش ممکن است، مهم نیست که در حال حاضر چقدر غیرممکن به نظر برسد. من معتقدم که اگر سخنان عیسی در خاطرمان بماند، اگر اصلاً در قلبمان بماند، می‌تواند باعث شود که وقتی به صفحه نمایش خیره می‌شویم، کمتر از ترس به خود بپیچیم، به معنای واقعی کلمه کمتر به خود بپیچیم. اینکه در مواجهه با هر چیزی که در جهان درک می‌کنیم، کمتر بدبین شویم. اینکه شاید احساس نکنیم که باید سخت‌تر شویم، بلکه باید خودمان را برای تحمل آن سخت‌تر کنیم. من معتقدم که به نوعی، سخنان عیسی، سخنان باقی‌مانده او، می‌تواند به معنای واقعی کلمه ما را ارتقا دهد. با نگاه کردن از جایی که درباره وضعیت جهان می‌خوانیم، به عیسی. پس کجا می‌توانیم آن کلماتی را پیدا کنیم که می‌توانند ما را تعالی بخشند؟ در بهترین حالت، در موعظه، دعا، در سرودها، در دعاها، در آنچه ممکن است بعد از مراسم در ساعت قهوه با هم در مورد آن بحث کنید. اما من معتقدم که این کلمات را به راحتی و به کرات در کتاب مقدس پیدا می‌کنیم. بنابراین شاید این هم یک تصمیم مربوط به ظهور باشد: اینکه بگویم، وقتی اخبار را می‌خوانم، اخبار را می‌خوانم، اما کتاب مقدسم را هم کنارش دارم. درباره اتفاقات دنیا می‌خوانم، و بخشی از انجیل، یعنی مژده را می‌خوانم. به اتفاقات دنیا نگاه می‌کنم، اما با نگاه عیسی به آن نگاه می‌کنم. من در کنار کتاب مقدس، درباره چگونگی مواجهه عیسی با مردم و مشکلات نیز می‌خوانم. بنابراین آن را فقط به عنوان یک کتاب داستان، یک کتاب تاریخی از آن زمان نمی‌خوانم، بلکه آگاهانه آن را در کنار تمام اتفاقاتی که اینجا و اکنون رخ می‌دهد قرار می‌دهم و می‌گویم: خدایا، من فرض می‌کنم که تو هنوز هم چیزی برای گفتن به من و این جهان امروز داری. مانند نوعی وزنه تعادل. بنابراین، اگر قرار باشد گوشی خود را با کتاب مقدس خود بسنجید، به احتمال زیاد کتاب مقدس برنده خواهد شد. من نمی‌دانم چه نوع گوشی یا کتاب مقدسی دارید. اما شاید در این ایام ظهور، آگاهانه سخنان عیسی در کتاب مقدس را به عنوان وزنه تعادلی در برابر آنچه در مورد جهان می‌خوانید، قرار دهید. نه اینکه منظورم این باشد که من کتاب مقدس را می‌خوانم و بعد همه چیز درست می‌شود. آه، من چیزی خوانده‌ام، یک فاجعه دیگر. خب، بعد چیزی در مورد عیسی می‌خوانم و بعد خوب می‌شوم. نه به شکلی ساده، نه به عنوان نوعی آرامش، شادی و خوشبختی، بلکه من دنیا را جدی می‌گیرم، با این حال عیسی را جدی‌تر می‌گیرم. من هر دو را جدی می‌گیرم. نمی‌گویم که یکی وزنی ندارد یا همه چیز با عیسی خوب است. در حالت ایده‌آل، وقتی با گوشی همراهم و در کتاب مقدس می‌خوانم، واقعاً عیسی را به عنوان کسی درک می‌کنم که شما را بالا می‌برد، کسی که دوباره به شما شجاعت می‌دهد. در حالت ایده‌آل، کلیسا نیز چنین مکانی است. مکانی برای افراد متعالی، افرادی که به بالا نگاه می‌کنند، توجه می‌کنند، اما در عین حال به بالا نگاه می‌کنند. در بهترین حالت، کلیسا، یعنی جماعت، جایی است که ما در مورد آنچه در جهان مشاهده می‌کنیم، و همچنین در مورد داستان‌ها و سخنان عیسی صحبت می‌کنیم. جایی که با هم دعا می‌کنیم، جایی که تیترهای خبری را به دعا برای عزیزانمان تبدیل می‌کنیم. جایی که از یکدیگر حمایت می‌کنیم، به یکدیگر یادآوری می‌کنیم و پیوسته یکدیگر را تعالی می‌بخشیم. فضایی که ممکن است گاهی با سر خم وارد شوید، اما با سر بالا از آن خارج شوید. فضایی که دائماً به یکدیگر یادآوری می‌کنیم، هی، ما داریم نگاه می‌کنیم. ما با عیسی نگاه می‌کنیم، اما به او نیز نگاه می‌کنیم. و البته، کریسمس هم از راه رسیده است. هشدار لو رفتن داستان: امیدوارم آماده باشید. من تقریباً همه کادوهایم را از قبل گرفته‌ام. کاش کسی را فراموش نکرده باشم. و در کریسمس، بله، در کریسمس، با اینکه هر سال این را از نو می‌شنویم، همیشه برایم مهم است که به یکدیگر بگوییم خدا از جایی در بالا به سوی ما می‌آید. در این انجیل، در این متن، به نظر می‌رسد که پسر انسان از بالا به پایین می‌آید و به نوعی ما را قدرتمند می‌کند، اما این داستان کسی که در نهایت ما را قدرتمند می‌کند، از خیلی پایین‌تر شروع می‌شود. در اصطبلی که شاید بویی شبیه به همان اصطبلی که قبلاً وارد آن شدم، می‌داد. داستان این خدا از پایین‌ترین نقطه شروع می‌شود. از جایی شروع می‌شود که برای درک آن باید به پایین نگاه کنید. از جایی شروع می‌شود که نگاه کردن به آن دردناک است. جایی که می‌گویی: «ترجیح می‌دهم به آن ادامه دهم، نمی‌خواهم آن را ببینم.» داستان عیسی از همه این مکان‌ها آغاز می‌شود. این هم کریسمس است. و سپس متن انجیل می‌گوید، این خدایی که پایین آمد، این عیسی که از اعماق می‌آید، روزی پر از قدرت و توانایی باز خواهد گشت. اما وقتی اکنون به کریسمس فکر می‌کنیم، وقتی امروز به آن نگاه می‌کنیم، این کار را با این آگاهی نیز انجام می‌دهیم که عیسی که به او ایمان داریم در تمام این اعماق است، که او آنجا نیست که بگوید، خب، ببینید، کی من اینجا پایین خواهم آمد و به امور رسیدگی خواهم کرد؟ ما داریم درباره عیسی صحبت می‌کنیم که در کریسمس به این دنیا آمد. بنابراین، لحظه‌ای که به پایین نگاه می‌کنیم، لحظه‌ای که به اطراف نگاه می‌کنیم، فقط با عیسی نگاه نمی‌کنیم، بلکه در واقع به مکان‌هایی نگاه می‌کنیم که عیسی از قبل در آنها حضور دارد. لازم نیست عیسی را به مکان‌هایی بیاوریم که بگوییم "فاجعه، او از قبل آنجاست." کریسمس یعنی همین: رفتن عیسی به اعماق. خدا فرود می‌آید، خم می‌شود، انسان می‌شود. و او این کار را ۲۰۰۰ سال پیش در شرایطی جهانی انجام داد که، نمی‌دانم قابل مقایسه است یا نه، به هیچ وجه ایده‌آل نبود. امپراتور، اشغال، خشونت، بی‌عدالتی - همه اینها بخشی از جهانی بود که عیسی در آن انسان شد. او در جهانی متزلزل انسان شد، و حتی اگر تلفن‌های همراه وجود داشتند، افراد زیادی بودند که می‌گفتند: «این برای من خیلی زیاد است؛ دیگر نمی‌خواهم هیچ یک از اینها را ببینم.» بنابراین، کسی که طبق این متن، سرانجام خواهد آمد و جهان را داوری خواهد کرد، پر از قدرت و نیرو، اول و مهمتر از همه در کنار ما می‌ایستد و خود را در اعماق و فجایع زندگی غوطه‌ور می‌کند. کسی که در روایت لوقا به عنوان پسر انسان، با قدرت و جلال می‌آید، کسی است که به عنوان یک نوزاد، یک نوزاد آسیب‌پذیر، در دنیایی نسبتاً بدبخت و دشوار به دنیا می‌آید. و من معتقدم که دقیقاً به همین دلیل است که عیسی می‌تواند به درستی در متن خطبه بگوید: «سرهایتان را بالا بگیرید، راست بایستید»، زیرا او می‌داند تاریکی چه احساسی دارد، زیرا او از بالا در مورد چیزی در پایین صحبت نمی‌کند، بلکه به این دلیل است که می‌گوید: «من تاریکی، ترس، درد را می‌شناسم. من فقط نگاه نکرده‌ام، بلکه آن را تجربه کرده‌ام.» بنابراین، ما با عیسی نگاه می‌کنیم، با این یقین عمیق که او آنجاست؛ لازم نیست او را به آنجا بیاوریم. و سپس، همزمان، ما نیز به بالا نگاه می‌کنیم، به عیسی، به کسی که ۲۰۰۰ سال پیش آمد و به کسی که، به نوعی، هر سال در کریسمس دوباره می‌آید، و ما هر سال در طول ظهور منتظرش هستیم، و هر سال در کریسمس از او می‌گوییم که او در اعماق، در فجایع زندگی ما آنجاست. کریسمس یعنی اینکه خدا خود را کوچک می‌کند تا ما مجبور نباشیم کوچک و کج بمانیم. خداوند خود را به سمت ما متمایل می‌کند تا ما سرمان را بالا بگیریم. بنابراین، برای شما، برای شما در ایام ظهورتان آرزو می‌کنم: با دقت نگاه کنید، با عیسی با دقت نگاه کنید، و بگذارید او شما را بالا ببرد. به کسی که آمد نگاه کنید، به کسی که بارها و بارها می‌آید نگاه کنید، و به کسی که سخنانش ماندگار است نگاه کنید. آمین. (رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.)