(رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.) اینکه چرا عشق کافی نیست، و چرا این خبر خوبی است - این موعظه در مورد همین است. اساس این خطبه متنی از یک نامه بسیار قدیمی، حدود ۲۰۰۰ سال پیش است. پولس این نامه را نوشت، مردی که قبلاً کاملاً مخالف مسیحیان بود، اما سپس با عیسی روبرو شد و این همه چیز را برای او تغییر داد. از آن به بعد، او دیگر نمی‌خواست مسیحیان را آزار و اذیت کند. در عوض، او می‌خواست به همه درباره عیسی، درباره تجربه‌اش با عیسی، اینکه عشق خدا او را یافته بود، بگوید و نه برعکس. و یکی از این نامه‌ها به روم رفت، به همین دلیل است که به آن رساله به رومیان می‌گویند، و من متن موعظه امروز یکشنبه را از فصل ۱۳، آیات ۸ تا ۱۰ می‌خوانم. پولس می‌نویسد: «به هیچ کس مدیون نباشید، جز اینکه یکدیگر را دوست بدارید، زیرا هر که همسایه خود را دوست بدارد، شریعت را به جا آورده است.» در آنجا آمده است: «زنا نکنید، قتل نکنید، دزدی نکنید، طمع نورزید.» این و تمام احکام دیگر در یک جمله خلاصه می‌شوند: همسایه‌ات را مانند خودت دوست بدار. بنابراین، هر که دوست می‌دارد، به همسایه‌اش بدی نمی‌کند و بدین ترتیب کل شریعت از طریق عشق محقق می‌شود. سخنان پولس پایان می‌یابد. او در واقع مدت زمان بسیار بیشتری صحبت می‌کند؛ مطالب بسیار بیشتری در نامه وجود دارد. پایان متن خطبه. پولس در اینجا مطالب زیادی را خلاصه می‌کند، مطالبی که قبلاً با جزئیات بیشتری توضیح داده بود. متن موعظه از ناکجاآباد نمی‌آید؛ چیزی قبل از آن و چیزی بعد از آن وجود دارد. اساساً، او می‌گوید که اگر به عیسی تعلق داشته باشید، این در زندگی شما آشکار خواهد شد و قلب آن زندگی با عیسی، عشق است. با این حال، هنگام ارائه این مطلب در چنین خلاصه کوتاهی، درک یک نکته مهم است. پولس در اینجا توضیح نمی‌دهد که چگونه می‌توان مسیحی شد. او نمی‌گوید که اگر موارد زیر را انجام دهید، خدا را خشنود خواهید کرد. پولس توصیف می‌کند که زندگی پس از مسیحی شدن چگونه است. او پیش از این به طور مفصل در این مورد صحبت کرده است و این نامه خطاب به مسیحیان است. او توصیف می‌کند که زندگی وقتی کسی می‌گوید: «من با عیسی راه می‌روم» چگونه است. نه اینکه زندگی چگونه به نظر می‌رسد اگر می‌خواهی به سوی خدا بیایی یا اگر می‌خواهی خدا را راضی کنی. پس نه، باید عشق بورزی تا خدا تو را دوست داشته باشد، بلکه عشق بورز چون خدا تو را دوست دارد. و حالا شروع می‌کنیم، و من امروز پنج نکته کلیدی برای شما مطرح کرده‌ام، کمی شبیه مدرسه، و بعداً از شما در مورد آنها امتحان خواهم گرفت، پس خوب توجه کنید. پنج نکته کلیدی که باید در مورد متن موعظه امروز و آنچه پولس نوشت به خاطر داشته باشید. نکته کلیدی اول: عشق، چه با خدا و چه بدون خدا، نیکو است. پولس اساساً می‌گوید هر که عشق بورزد، اراده خدا را به جا می‌آورد. ساده به نظر می‌رسد، آسان به نظر می‌رسد. من کاملاً مطمئنم که همه ما افرادی را می‌شناسیم که بسیار مهربان هستند، پر از عشق به دیگران هستند، اما مطلقاً هیچ ارتباطی با خدا ندارند. من حتی کاملاً مطمئنم که مسیحیانی را می‌شناسیم که محبتشان از برخی افرادی که می‌گویند «گوش کن، یوناس، خدا از من دوری می‌کند» کمتر است، اما فوق‌العاده خود را وقف کمک به دیگران کرده‌اند. و آنچه برای من مهم است این است که این عشق، البته، گرانبها و واقعاً مهم است. پولس سعی در قضاوت ندارد، من هم همینطور، انگار که یک عشق درست و دیگری اشتباه است. این به معنای گفتن این نیست که فقط اگر با خدا راه بروید، نوع درست عشق را دارید. و به کسانی که می‌گویند: «من سرشار از عشق هستم، اما با خدا راه نمی‌روم»، باید بگوییم: «صبر کن، بس کن، این عشق واقعی نیست.» عشق خوب است، چه با خدا باشد چه نباشد، اگر عشقی صادقانه و خالصانه باشد. مسیحیت فقط باشگاهی از آدم‌های خوب نیست. ببینید، این در مورد این نیست که ما در کلیسا، ما خوب‌ها هستیم، ما کسانی هستیم که عشق داریم. مسیحیت، کلیسا، یعنی ما کسانی هستیم که به خوبی تعلق داریم. ما می‌گوییم ما کسانی هستیم که خدا دوستشان دارد. ما نمی‌گوییم که آدم‌های بهتری هستیم. خب، شاید کسی این را بگوید، اما این چیزی نیست که پولس در موردش صحبت می‌کند، این واقعاً چیزی نیست که کلیسا در موردش صحبت می‌کند. مسیحیان دیگر با قدرت خودشان پر از عشق نیستند، بلکه، به اعتقاد من، ما در بهترین حالت مانند پولس هستیم: با عشق خدا پیدا شده‌ایم. این موضوع برای زندگینامه پولس و زندگی او کاملاً حیاتی است. منظورم این است که او زنان مسیحی را آزار و اذیت می‌کرد، سپس با عیسی روبرو می‌شود، یک تجربه الهی دارد و زندگی‌اش تغییر می‌کند. بنابراین، زنان مسیحی، ما به عنوان یک کلیسا فقط گروهی از افراد خوب نیستیم. ما نمی‌گوییم که ما کسانی هستیم که سرشار از عشق هستیم، بلکه می‌گوییم کسانی هستیم که عشق خدا آنها را یافته است. با این حال، این بدان معنا نیست که سایر اشکال عشق به نوعی پست‌تر هستند. نکته کلیدی ۱: عشق خوب است، چه با خدا و چه بدون خدا. نکته دوم که باید به خاطر داشته باشم، بدون اینکه بخواهم چیزی را القا کنم، اما من همه ما را اینجا در نظر می‌گیرم: عشق ما متناهی است. عشق ما محدود است. بنابراین ما عشق می‌ورزیم، اما بدون اینکه به چیز بدی در مورد شما اشاره کنم، نه همیشه. نه همه، و نه همیشه آنطور که ما دوست داریم. گاهی صبر ما کمتر از آن چیزی است که دوست داریم. یا گاهی زودتر از آنچه که در نظر داشتیم به خودمان فکر می‌کنیم. گاهی اوقات ما به کسانی که بیشتر از همه دوستشان داریم آسیب می‌رسانیم. گاهی اوقات ما به سادگی قدرت دوست داشتن آنطور که قبلاً تصور می‌کردیم را نداریم. بنابراین، عشق می‌تواند واقعاً اصیل و صادقانه باشد. شما می‌توانید تمام تلاش خود را بکنید تا تا جایی که می‌توانید عشق بورزید، اما دیر یا زود هر عشقی به محدودیت‌های خود می‌رسد. عشق ما نیز به محدودیت‌های خود می‌رسد. و این همچنین شامل یک نکته مهم دیگر نیز می‌شود: برای پولس، عشق به معنای رمانتیک آن نبود. با اینکه امروز اینجا اوقات خوشی را سپری می‌کنیم، نمی‌دانم که آیا پاول عشق را اینگونه تصور می‌کند یا نه. برای او، عشق فقط یک احساس گرم نیست. فکر می‌کنم منظور پاول عشقی است که عمل می‌کند، فعال است، که خود را در آنچه انجام می‌دهیم، می‌گوییم یا حتی آنچه انجام نمی‌دهیم، نمی‌گوییم یا بر اساس آن عمل نمی‌کنیم، آشکار می‌کند. بنابراین، منظور پولس از عشق این نیست که «من حس خوبی دارم، یک عصر دلپذیر زیر نور شمع دارم»، بلکه این است که «من کار خوب انجام می‌دهم.» و این می‌تواند حس حق به جانب بودن، حس «ما واقعاً باید دنیا را نجات دهیم» یا «لابروگ را نجات دهیم» یا «خانواده‌ام را نجات دهم» یا «حالا من عاشقم، و حالا به چیزی خواهم رسید.» را ایجاد کند. اما من می‌فهمم که پولس در اصل می‌گوید: «مردم، عشق شما برای نجات دنیا کافی نیست.» حتی تلاش هم نکن. عشق تو برای نجات دنیا کافی نیست. بعضی وقت‌ها حتی برای زندگی روزمره‌مان هم کافی نیست. و دقیقاً همین جاست که عیسی برای پولس وارد عمل می‌شود. نکته کلیدی سوم: عیسی مانند شیر آب عشق است. من فکر می‌کردم که پولس این را نگفته است، و شما می‌توانید خودتان تصمیم بگیرید که آیا این مقایسه خوبی است یا نه. پولس می‌گوید که عشق، شریعت را به انجام می‌رساند. بنابراین، پولس می‌گوید که اگر ما عشق بورزیم، تمام چیزهایی را که خدا در عهد عتیق به عنوان فرامین تعیین کرده است، به انجام می‌رسانیم. خیلی زیاد است. او چند مثال ذکر کرد، در مجموع چند صد مورد. پس، به یکدیگر آسیب نرسانید، خیانت نکنید، یکدیگر را تحقیر نکنید، با هم خوب زندگی کنید. و پولس می‌گوید اگر عشق بورزید، به همه این‌ها می‌رسید. من فکر می‌کنم این درست است. اما فکر نمی‌کنم منظور پولس این باشد که حالا تلاش کنید، همیشه باید عشق بورزید. فکر می‌کنم می‌توانیم آن را کمی شبیه به داشتن یک فنجان پر از عشق تصور کنیم. چیزی در آن نیست. اما بیایید فرض کنیم چیزی در آن بوده، مثل آب. می‌توانم آب را بنوشم، اما در مقطعی باید از خودم بپرسم، آب جدید از کجا آمده؟ انگار خالی است. خود به خود پر نمی‌شود. و فکر می‌کنم در مورد عشق ما هم همینطور است. ممکن است ما جامی لبریز از عشق داشته باشیم، اما یا خودمان به آن نیاز داریم یا آن را به دیگران می‌دهیم. در نهایت، این عشق تمام می‌شود و سوال این است که از کجا دوباره پر خواهد شد؟ و من منظور پولس را می‌فهمم که عیسی مانند شیر آبی است که ما می‌گوییم، باشه، دوباره آن را پر می‌کنم. بنابراین هزینه زیادی ندارد و همیشه در دسترس است. عیسی به عنوان سرچشمه عشق، عیسی به عنوان منبع عشق، عیسی به عنوان مکانی که عشق در آن فراوان است، جایی که پایانی در چشم انداز نیست، خبری از "بله، امروز تمام شد" نیست. بنابراین شما منبع نامحدودی نداشتید، فقط برای یک فنجان پول پرداخت کردید. من معتقدم که پولس در این متن می‌گوید که عشق از درون ما یا از درون ما سرچشمه نمی‌گیرد. این در مورد تلاش برای دوباره عاشق شدن یا گفتن این نیست که "حالا می‌خواهم تصمیم بگیرم که..." بلکه، من معتقدم که او می‌گوید جایی که جام ما از عشق پر می‌شود، عیسی است، یعنی خداست. بنابراین می‌توان گفت که پولس در مورد ما صحبت می‌کند که دائماً توسط عیسی از عشق پر می‌شویم، تا بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم، تا بتوانیم به دیگران عشق بدهیم. اما نه اینکه به نوعی ثابت کنیم "خدایا، ما چه آدم‌های شگفت‌انگیزی هستیم". ما عشق را دریافت می‌کنیم چون می‌گوییم: «کاسه‌ام خالی است، به عشق بیشتری نیاز دارم.» ما عشق را دریافت نمی‌کنیم چون می‌گوییم: «ببین به چند نفر عشق داده‌ام. دوباره به چیزی پر از عشق نیاز دارم.» این نوعی عشق بی‌قید و شرط است. این چیزی است که پولس می‌گوید: وقتی با فنجان خالی خود می‌آیید، همیشه دوباره پر خواهد شد. نه به این دلیل که از قبل کاری انجام داده‌اید، بلکه به این دلیل که به خدا تعلق دارید، زیرا لحظه‌ای که می‌گویید: «مرا پر کنید»، با عیسی وارد رابطه می‌شوید و می‌گویید: «من معتقدم که شما واقعاً جای خوبی برای پر کردن من از عشق هستید.» ما عشق می‌ورزیم چون به خدا تعلق داریم، نه برای اینکه به خدا تعلق داشته باشیم. ما بر اساس دستاورد عشق نمی‌ورزیم، بلکه از روی تعلق، از روی رابطه. ما عشق نمی‌ورزیم تا خدا ما را بپذیرد، بلکه عشق می‌ورزیم چون خدا ما را پذیرفته است. شاید این فنجان به شما کمک کند، شاید هم نه؛ شاید یک تشبیه احمقانه باشد، اما یک تصویر بسیار ساده است: ما آن را پر نمی‌کنیم، و دیگران هم همینطور. ما با فنجان خالی می‌آیم و می‌گوییم: "لطفاً آن را پر کنید." و سپس با آن بیرون می‌رویم و دیگران را با عشق خوشحال می‌کنیم، یا به آنها نشان می‌دهیم که چه توانایی‌هایی داریم، زیرا شخص دیگری فنجان ما را پر کرده است. قانون شماره چهار: نه مثل عیسی، بلکه به خاطر او عشق بورزید. این برای من فوق‌العاده مهم است زیرا وقتی بخش‌هایی از کتاب مقدس را در مورد عشق و آنچه می‌توانیم با خدا یا با عیسی انجام دهیم می‌خوانید، می‌تواند حس حق به جانب بودن را ایجاد کند، و من معتقدم وقتی سعی می‌کنیم مثل عیسی عشق بورزیم، به طرز چشمگیری شکست می‌خوریم. حداقل من به طرز چشمگیری شکست می‌خورم، خیلی قبل از اینکه حتی به صلیب کشیده شوم. برای من، عشق من ۲۰۰۰ کیلومتر قبل از آن به حد نهایی خود می‌رسد. عیسی مسیح کسانی را که او را رد می‌کنند دوست دارد، کسانی را که به او آسیب می‌رسانند می‌بخشد، کسانی را که نادیده گرفته می‌شوند می‌بیند و با کسانی که از همه چیز دست کشیده‌اند، می‌ماند. من معتقدم که اگر سعی کنیم دقیقاً مانند عیسی عشق بورزیم، در شکست‌ها موفق خواهیم بود. من معتقدم که مسئله این نیست که بگوییم «الان می‌خواهم مثل عیسی عشق بورزم»، بلکه باید بگوییم «من عشق می‌ورزم چون عیسی مرا دوست دارد». من تا جایی که می‌توانم عشق می‌ورزم چون می‌دانم که دوستم دارند، چون می‌دانم که جام عشق من همیشه پر خواهد بود. آیا اشکالی ندارد که گاهی اوقات به دیگران هم عشق بورزم، چون لازم نیست نگران باشم که در نهایت عشق کافی در جام عشق من باقی نخواهد ماند؟ بنابراین، عشق نه مانند عیسی، بلکه به خاطر اوست. این می‌تواند یک نظریه، یک جمله مانند آن باشد، اما امیدوارم که برای شما چیزی شبیه به یک تجربه باشد، احساسی که جایی وجود دارد که در آن تجدید قوا می‌کنید. شاید آن یک مراسم کلیسا باشد، شاید خواندن کتاب مقدس در رختخواب در شب باشد، شاید چیزی باشد که فوراً با کلیسا مرتبط نمی‌دانید، اما اگر چند دقیقه آرام بنشینید و متوجه شوید، بله، آنجا در واقع جای من است، جایی که توسط خدا تجدید قوا می‌شوم، پر از عشق. و نکته کلیدی پنجم، حالا به ظهور می‌رسیم. ظهور به این معنی نیست که شما نور هستید، بلکه به این معنی است که عیسی نور است. پولس کمی بعد در همان نامه می‌نویسد، شب در حال پایان است، روز در حال آمدن است. فکر می‌کنم به همین دلیل است که این متن، یک متن موعظه برای ظهور نیز هست؛ چیزی شبیه به ظهور دارد، مثل تاریکی و نور، و نوری که به درون تاریکی می‌آید. نکته این است که ظهور به این معنی نیست که شما باید بدرخشید. ظهور به این معنی نیست که شما باید همه چیز را مرتب کنید. ظهور به معنای پیشرفت کردن، رسیدن به موفقیت یا انجام کاری نیست. ظهور به معنای انتظار برای آمدن کسی دیگر و آوردن نور است. و ما - هشدار لو رفتن داستان - از قبل می‌دانیم که داستان چگونه به پایان می‌رسد. ما با شعار «امیدواریم که او بیاید» منتظر نمی‌مانیم، بلکه هر سال آمدن عیسی مسیح را به زندگی‌مان جشن می‌گیریم، آمدن این نور را به زندگی‌مان. بنابراین، عیسی مسیح نمی‌آید که بگوید: «حالا خودتان را جمع و جور کنید و بالاخره دوباره همه را دوست داشته باشید.» عیسی مسیح می‌آید و می‌گوید: «من نور جهان هستم.» من نور تو در دنیای تو هستم. من اینجا و اکنون برای تو نور هستم. هر زمان که نیاز داشته باشی، هر زمان که دوست داشته باشی، فنجان تو را دوباره پر خواهم کرد. جایی که خسته‌ای به تو عشق خواهم داد. جایی که بی‌قراری به تو آرامش خواهم داد. جایی که فقط تاریکی می‌بینی به تو امید خواهم داد. بنابراین، ظهور می‌تواند نویدی بسیار ملموس برای شما نیز باشد: من جشن می‌گیرم که عشقی وجود دارد که مرا بی‌قید و شرط دوست دارد. عشقی که شما را در بر می‌گیرد، حتی زمانی که دیگر نمی‌توانید ادامه دهید. عشقی که بارها و بارها شما را می‌بخشد، حتی زمانی که نمی‌توانید خودتان را ببخشید. عشقی که باقی می‌ماند، حتی وقتی نور خودتان خاموش می‌شود. ظهور یعنی ما جشن می‌گیریم که این نور جهان نامی دارد: عیسی مسیح. و شاید این پنج نکته کلیدی در شروع هفته، در آغاز این فصل ظهور، به شما کمک کند و شاید در مورد عیسی، نور، جام‌های خالی و پر، پولس، و اینکه همه اینها چه ارتباطی با شما و زندگی‌تان دارد، تأمل کنید. یعنی، عشق خوب است، چه با خدا و چه بدون خدا. من فکر می‌کنم این یک پایه مهم برای قضاوت نکردن است. دوم، صادقانه پذیرفتن محدودیت‌ها و تشخیص صادقانه اینکه عشق من محدود است. عشق من به تنهایی همیشه کافی نخواهد بود. زیرا وعده بزرگ - اینکه من جایی دارم که شیر آب پر از عشق دارد، جایی که همیشه می‌توانم دوباره آن را پر کنم و پر شوم - همه چیز خوب و عالی است. اما یادآوری این نکته نیز وجود دارد که عشق مانند عشق عیسی نیست. خودتان را تحت فشار این قرار ندهید که باید به اندازه او سرسخت باشید، بلکه او را دوست داشته باشید زیرا شما بدون قید و شرط دوست داشته می‌شوید. بروید و فنجان عشق خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. و وعده بزرگ و امیدوارکننده رهایی‌بخش: ظهور به این معنی نیست که شما نور هستید، بلکه به این معنی است که شخص دیگری وجود دارد که نور است. برای دنیای ما، برای لوهبروگ، برای زندگی شما، بزرگ یا کوچک، برای زندگی روزمره شما. و اگر دوست دارید، می‌توانید این پنج نکته کلیدی را برای یکدیگر بخوانید. ما امروز گردهمایی قهوه ظهور خود را داریم و این فرصت خوبی است که در مورد خطبه بحث کنیم و بپرسیم: «نکته کلیدی شماره ۵ دوباره چه بود؟» اما قبل از اینکه این کار را انجام دهیم، بیایید صدای گروه کر را بشنویم، و می‌شنویم که همه شما «آمین» می‌گویید، و این پایان این خطبه است. آمین! (رونویسی توسط TurboScribe.ai. برای حذف این پیام، به نامحدود ارتقا دهید.)